زمانى كه عبد را در قبرش بگذارند و كسانش او را رها كرده و برگردند، ميت صداى كفش آنان را در بازگشتشان مىشنود؛ در اين وقت دو ملك حق براى رسيدگى به حساب او سر مىرسند، اگر او بنده مؤمن خدا باشد، مكانش را در بهشت به او نشان مىدهند و اگر بندهاى ...
امام صادق عليه السلام مى فرمايد: گروهى نزد پيامبر خدا آمدند و او را به مرگ سعد بن معاذ خبر دادند، پيامبر با اصحاب براى تجهيز سعد حركت كردند، و در حالى كه بر چهارچوب در غسّال خانه قرار داشتند به غسل دادن بدن سعد فرمان دادند. هنگامى كه او را حنوط و كفن ...
ابن سيرين مىگويد: در بازار به شغل بزازى اشتغال داشتم، زنى زيبا براى خريد به مغازهام آمد، در حالى كه نمىدانستم به خاطر جوانى و زيباييم عاشق من است، مقدارى پارچه از من خريد و در ميان بغچه پيچيد، ناگهان گفت: اى مرد بزاز! فراموش كردهام پول همراه ...
امیرالمومنین با حضرت مجتبى (علیهما السلام) در مسجد الحرام نشسته بودند که ناگاه زمزمه اى سوزنده و مناجاتى جگرسوز شنیدند که مى گفت :
اى خدایى که کلید حل همه مشکلات به دست قدرت تو است !
اى خدایى که رنج ها را برطرف مى کنى !
اى خدایى که بیچاره و درمانده جز ...
كسى به مدينه آمد و به مردم مدينه گفت: من مىتوانم خبرهايى از زندگى شما بدهم. كسانى كه با او در ارتباط بودند، از او خبر مىخواستند و او خبر مىداد و درست مىگفت. اين موضوع را به خدمت مبارك موسى بن جعفر عليهما السلام اطلاع دادند كه: شخص بىدين ...
«قارون بهره عظيمى از ثروت داشت، خزينهها و صندوقها و انبارهايش انباشته از مال و جنس بود كه قرآن مىفرمايد:
إنَّ مفاتِحَهُ لَتَنُوءُ بِالْعُصْبَةِ اولِى الْقُوَّةِ»
حمل كليدهايش بر گروهى نيرومند گران و دشوار مىآمد.
قارون در ميان قوم خود ...
ابوسعيد ابوالخير سالها در شهر نيشابور درس داشت. روزى در روستايى دعوتش كردند. گفتند: هر چند نفر كه مىخواهى، با خودت بياور. ده نفر از شاگردهايش را با خود برد.
بعضى از شهرهاى ايران قديم را كه من ديده بودم، دستشويى آن آخر حياط بود. پشت بيشتر حياطها نيز ...
جابربن عبدالله انصارى ميگويد: روزى پيامبراسلام پس از نماز عصر با اصحاب و ياران نشسته بودند كه پيرمردى با لباسهاى مندرس و در كمال ناتوانى كه نشان ميداد از راه دورى با گرسنگى آمده وارد شد.
عرضه داشت مردى پريشان احوالم، مرا از برهنگى و گرسنگى ...
حضرت عبدالعظيم حسنى از حضرت جواد و حضرت جواد از پدران معصوم و بزرگوارش روايت ميكند:
سلمان ابوذر را به خانهاش دعوت كرد و دو قرص نان جهت پذيرائى از ميهمان بر سفره گذاشت، ابوذر دو قرص نان را برداشت و به زير و رو كردن آن دو پرداخت، سلمان به ابوذر گفت: چرا ...
فضل بن ربيع مى گويد: شريك بن عبد اللّه بن سنان نخعى، كه از بالاترين حسب برخوردار بوده است، چون اين شخص عالم، از بزرگان قبيله اى بوده است كه شاخص ترين چهره آن قبيله وجود مبارك مالك اشتر نخعى است، كه اميرالمؤمنين عليه السلام فرمود: مادرى را سراغ ...
در «مجمع البيان» در ذيل آيه:
[إِنَّ اللَّهَ لا يَغْفِرُ أَنْ يُشْرَكَ بِهِ وَ يَغْفِرُ ما دُونَ ذلِكَ لِمَنْ يَشاءُ]*.
مسلماً خدا اين كه به او شرك ورزيده شود نمىآمرزد، و غير آن را براى هر كس كه بخواهد مىآمرزد. و هر كه به خدا شرك بياورد، مسلماً ...
امام باقر عليه السلام مىفرمايد:
زنى بدكاره، به قصد آلوده كردن عدهاى از جوانان بنىاسرائيل، مشغول فعاليت شد، زيبايى زن آن چنان خيره كننده بود كه گروهى از جوانان گفتند: اگر فلان عابد او را ببيند تسليم او خواهد شد.
زن سخن آنان را شنيد، گفت: به ...
1- حضرت باقر عليه السلام مىفرمايد:
جوانى يهودى زياد خدمت رسول خدا صلى الله عليه و آله مىرسيد، حضرت كارهاى سبك و بدون زحمت به او ارجاع مىداد، و چه بسا او را دنبال كارهاى خودش مىفرستاد، و گاهى به توسّط او نامهاى به ايل و تبارش مىنوشت. چند ...
روزى وزیر هارون در مجلس بود ، در آن اثنا پسر هارون که نامش قاسم بود و لقبش موتمن آمد بگذرد ، جعفر برمکى خندید ، هارون از سبب خنده پرسید ، پاسخ داد ، بر احوال این پسر مى خندم که تو را رسوا نموده ، اى کاش این پسر به تو داده نمى شد ! این است لباس و وضع و روش و ...
اميرالمؤمنين عليه السلام در باره كرامت و حسن خلق و آقايى و عفو و گذشت رسول خدا صلى الله عليه و آله مىفرمايد:
زمانى كه اسيران طائفه طى را به مدينه آوردند، در بين آنان دخترى بود كه به رسول خدا صلى الله عليه و آله عرضه داشت: يا محمّد! چه شود كه مرا ...
سال 1364 هجرى شمسى در اصفهان براى سخنرانى دعوت شده بودم.
مىدانستم اصفهان روزگارى مركز زندگى بسيارى از اولياى خدا و عالمان كامل بود.
شهر، شهر حكيمان، فقيهان، فيلسوفان، عارفان، عاشقان، كاملان و شهيدان خداست، بر همگان لازم است كه اين حيثيات و ...
رضاخان صبح جمعه به حرم حضرت عبدالعظيم رفته بود . او آدمى بود كه كسانى كه به او حكومت داده بودند مىگفتند : او را به شدت مخالف دين و قرآن و فرهنگ خدا رشد دادهايم . سواد چندانى نداشت ، يا بهتر بگويم : اصلاً سواد نداشت .
در صحن حضرت حمزه بن موسى الكاظم ...
مردی بود متقی، با فضیلت، بزرگوار و آراسته به تربیت الهی و دارای روح ملکوتی که در بازار تهران دارای یک مغازه بود.
درآمد مالی خود را دو تقسیم کرده بود، قسمتی را برای مخارج خانه خود گذاشته بود و سهم دیگر را برای رفع نیاز نیازمندان.
بدون انجام کار خیر ...
شخصى از ديگرى پرسيد: آقا از گرگان تا كرمان چقدر فاصله است؟ گفت: يك متر. گفت: حالا من از تو پرسيدم، تو عاقلى يا ديوانهاى. گفت: نه من عاقلم.
گفت: گرگان مىدانى كجاست؟ گفت: بله گرگان را مىشناسم. گفت: كرمان را مىدانى كجاست؟ گفت: بله، تمام كرمان را هم ...
زمانى كه بيمارى هارون الرشيد در خراسان شديد شد ، فرمان داد طبيبى از طوس حاضر كنند ، آنگاه سفارش كرد ادرار او را با ادرار گروهى از بيماران و از افراد سالم بر طبيب عرضه كنند ، طبيب شيشه ها را يكى پس از ديگرى بررسى مى كرد و بى آنكه بداند از كيست ، گفت : به ...